کتاب زندگی تاب آورانه، نوشته برنه براون ، پیشنهاد و معرفی
به گزارش وبلاگ پیشرو، خانواده ها، گروه ها و افراد از شرم برای تغییر دادن دیگران و محافظت کردن از خود استفاده می نمایند. با این کار، ما جامعه ای ایجاد می کنیم که قادر نیست درک کند شرم به روح و روان ما، خانواده ها و اجتماعاتمان چقدر آسیب وارد می نماید.
ما درباره شرم حرف نمی زنیم، آن را تجربه می کنیم، احساس می کنیم و گاهی همه عمر با آن زندگی می کنیم اما در خصوصش حرف نمی زنیم.
به رغم اینکه این روز ها جامعه ما برای حرف زدن درباره عواطفی چون ترس و خشم نسبتا باز است، شرم همچنان تابو(taboo) مانده است.
شرم احساسی است که همه ما تجربه اش نموده ایم اما وقتی می خواهیم توصیفش کنیم، برای دیگران ملموس و قابل فهمش کنیم، برای یافتن کلمات مناسب دچار مشکل می شویم.
شاید بگردد این طور تعریقش کرد: احساس یا تجربه ای به شدت دردناک، حاصل این باور که ما عیب داریم و در نتیجه، لایق پذیرفته شدن و متعلق بودن نیستیم.
شرم بسیار قدرتمند است چون می تواند ما را وادار به احساس تنهایی کند. گویی ما تنها کسی هستیم که به نوعی با دیگران فرق دارد
احتمال اینکه شرم مبدأ رفتار های مخرب باشد بیش از این است که راهکار آن ها باشد. انسان به طور طبیعی می خواهد تأیید گردد و احساس ارزشمند بودن کند. وقتی دچار شرم می شویم، احساس ارتباط گسیختگی می کنیم و احساس تعلق داشتن و تأیید شدن را از خود دور می بینیم. در صورت وجود احساس شرم یا ترس از آن احتمال اینکه درگیر رفتار های ویرانگرانه شویم یا دیگران را مورد حمله یا تحقیر قرار دهیم یا در برابر کسانی که به یاری ما احتیاج دارند ساکت بمانیم، افزایش می یابد.
از طرف دیگر، وقتی برای کاری که انجام داده ایم عذر بخواهیم، خطایی را که در خصوص دیگران نموده ایم، اصلاح کنیم یا رفتاری را که حس خوبی به ما نمی دهد تغییر دهیم، محرک ما اغلب احساس تقصیر است. اینکه بفهمیم کارمان خطا و بد بوده است، بسیار فرق دارد با اینکه باور کنیم خودمان بد هستیم.
اغلب با این پرسش روبرو می شوم که آیا یک تجربه می تواند در فردی احساس شرم ایجاد کند و در دیگری احساس تقصیر یا خجالت؟ پاسخ آری است. به همین خاطر، ما باید دقیق باشیم و در خصوص دلیل های ایجاد شرم در مردم فرضیه نسازیم. مثالی ساده به یاد آوردن تاریخ تولد فردی دیگر است.
خواندن و شنیدن ماجرا های صد ها زن به روشنی نشان می دهد که در همه تجربیات شرم یک هسته مرکزی وجود دارد. یافته های من در خصوص این هسته مرکزی چنین است: ما شرم را به صورت شبکه ای تارعنکبوتی متشکل از انتظارات متعارض و ناسازگار اجتماعی گروهی می بینیم، انتظاراتی که دیکته می نمایند:
چه کسی باید باشیم ویژگی های هویتی. (be should we Who)
چه نقشی باید ایفا کنیم. (be should we What)
چگونه باید رفتار کنیم. (be should we How)
وقتی زنان در این شبکه گرفتار می شوند، خود را در هجوم احساساتی چون ترس، سرزنش و ارتباط گسیختگی می بینند. می توانم بگویم هر یک از این سه مفهوم به تنهایی مغلوب نماینده هستند. اما اگر درک کنیم که برای اینکه شرم ایجاد گردد سه احساس ترس، سرزنش و ارتباط گسیختگی با ظرافت با هم درمی آمیزند، آنگاه درمی یابیم چرا شرم تا این حد قدرتمند و پیچیده است و چرا به آسانی نمی گردد بر آن غلبه کرد.
برای آنکه از شبکه تارعنکبوتی شرم تصویر دقیق تری در فکر بپرورانید از مثال شرم ناشی از تصور اندامی(image body) استفاده می کنم که برای بسیاری از ما مصداق دارد. با اینکه در خصوص سوءاستفاده های رسانه ای و اختلالات تغذیه ای در این مورد مطلعیم اما این معضل همچنان وجود دارد. در حقیقت، برای حدود نود درصد از زنانی که با آن ها مصاحبه کردم، تصور اندامی و وزن، شرم زا بود.
چنان که در تصویر تار عنکبوت می بینید، شریک زندگی، خانواده، دوستان و خود افراد به مرکز شبکه تار ها نزدیک ترند. بیشتر ما از اینکه ارتباطمان با نزدیکانمان قطع گردد، می ترسیم. به عبارت دیگر، شرم زمانی به شدت قوی می گردد که خود یا نزدیک ترین افراد به ما این انتظارات را تقویت کنیم. این انتظارات نه فقط از سوی افراد مستقر در مرکز شبکه، که از سوی لایه های بیرونی تریعنی متخصصان (پزشک ها و درمانگر ها)، اعضای گروه، شرایط عضویت در دیگر گروه ها، معلمان، همکاران و جوامع دینی هم تقویت می شوند.
اگر در خانواده هایی عظیم شده باشیم که به الگو های اندامی دست نیافتنی بسیار ارزش می نهند، چه بسا همچنان انتظار نامعقول برای داشتن اندامی آن گونه را بر خود تحمیل کنیم حتی اگر شریک زندگیمان ما را همان طور که هستیم بپذیرد و واقعا بخواهد با اندام خود راحت باشیم. از سوی دیگر ممکن است شریک زندگی ما به آن انتظارات دست نیافتنی دامن بزند و دوستان تأییدمان نمایند یا به دلیل وسواس در خصوص رژیم غذایی ردمان نمایند. ما که با انتظارات متعارض اطرافیان رو به رو شده ایم و می خواهیم آن ها هنوز ما را بپذیرند و دوست بدارند، برای یافتن راه هایی که همه را راضی کند، می جنگیم و وقتی که در نهایت، در برآورده کردن این تقاضا های ناسازگار شکست می خوریم، دچار شرم می شویم.
در لایه های بیرونی تر این شبکه تارعنکبوتی ممکن است از جانب پزشکان، همکاران و … هم شرم زده شویم. و فراتر از این گروه ها مسائل سیستمی موذیانه تر و عظیم تری وجود دارند که باید با آن ها روبرو شویم.
رسانه ها در خارجی ترین لایه شبکه قرار دارند. تلویزیون، آگهی های تبلیغاتی و بازاریابی، فرهنگ شرم را تقویت می نمایند. آنچه در فیلم ها، ترانه ها و روزنامه و مجله ها می بینیم، می شنویم و می خوانیم، تقویت نماینده فرهنگ شرم اند. وقتی صحبت از تصور اندامی است، بی تردید لاغری ارزش است. وق
وقتی دچار احساس شرم و ترس می شویم، دیری نمی پاید که راه سرزنش کردن باز می گردد. گاه به درون می رویم و خود را سرزنش می کنیم و گاه دست از سر خود برمی داریم و دیگران را سرزنش می کنیم. وقتی خود را سرزنش می کنیم، اغلب در چرخه ازخودبیزاری و شرم می افتیم. خموشانه از نظر احساسی فرو می پاشیم (implode) و در کوشش برای خروج از درد شرم و ترس درونی خود، اغلب منفجر می شویم(explode) و به فرزند، کارمند، همسرمان و یا حتی مسئول خدمات به مشتری که جلوی ما ایستاده است حمله ور می شوی.
چه فروپاشی درونی باشد چه انفجار بیرونی، اغلب از آنچه می کنیم و چرایی اش مطلع نیستیم. سرزنش ابزاری است برای کنار آمدن با احساس بی قدرتی قدرت برای زنان موضوعی سخت است. بیشتر زنانی که با آن ها صحبت می کنم با مفهوم زن قدرتمند راحت نیستند و برای بسیاری از آن ها مفهوم زن قدرتمند، تداعی نماینده عوضی بودن است. از سوی دیگر، با هر زنی که مصاحبه کردم، بی قدرتی را بسیار ترسناک و ناامیدنماینده می دانست. این احساس دوگانه نسبت به قدرت، توانایی ما را برای اینکه برترین خودمان باشیم، به طور جدی تهدید می نماید.
شرم ما را دچار احساس یأس و درماندگی می نماید. واکنش ها به این درماندگی که مستلزم فرار از انزوا و ترس است می تواند از بروز مسائل رفتاری آغاز گردد و تا خودآزاری، اختلال در تغذیه، اعتیاد، خشونت و خودکشی توسعه یابد. من دریافته ام که وقتی دچار احساس شرم می شوم، اغلب رفتار هایی از من سر می زند که با آنچه می خواهم باشم ناسازگار است. ما به کرات شاهد رفتار هایی مبتنی بر جنگیدن، گریختن و یا منجمد شدن هستیم.
کتاب زندگی تاب آورانه
چگونه از جدال با خود واقعی مان دست برداریم و به احساس کافی بودن و خوشی دست یابیم
نویسنده : برنه براون
مترجم : آزاده رادنژاد ، فرح رادنژاد
نشر آموزه
340 صفحه
منبع: یک پزشک